کد مطلب:298730 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:178

مخالفت حضرت علی از بیعت با ابوبکر و حمایت حضرت فاطمه از وی


ابن قتیبه دینوری در كتاب الامامة والسیاسة جریان بیعت گرفتن از حضرت علی علیه السلام را چنین نوشته است: هنگامی كه حضرت علی علیه السلام را به حضور ابوبكر می بردند آن حضرت می فرمود: «انا عبداله و اخو رسوله...» [1] من بنده خدا و برادر رسولش هستم، به او گفته شد، با ابوبكر بیعت كن، حضرت فرمود: من برای خلافت سزاوارتر از شما هستم و با شما بیعت نمی كنم، شما باید با من


بیعت كنید، شما با این استدلال خلافت را از چنگ انصار درآوردید كه چون از خویشان پیامبر هستید به خلافت شایسته ترید، من نیز همان گونه كه بر انصار احتجاج نمودید با شما احتجاج می نمایم. ما به رسول خدا چه در زمان حیاتش و چه در مرگش و بعد از آن به او از هر كس دیگری نزدیكتر هستیم، پس اگر ایمان به خدا دارید ما را انصاف دهید، و گر نه برگردید و به ستمكاری و ظلم كه شیوه ی دیرینه ی شما است ادامه دهید، با اینكه می دانید حق با ما است. [2] عمربن خطاب به حضرت علی علیه السلام گفت: تا با ابوبكر بیعت نكنی تو را رها نمی كنیم، حضرت فرمود: «احلب حلبا لك شطره، و اشدد له الیوم امره یردده علیك غداً، ثم قال: والله یا عمر لا اقبل قولك ولا ابایعه. فقال له ابوبكر: فان لم تبایع فلا اكرهك». [3] .

(عمر) شیری كه می دوشی، بدوش، كه تو را در آن سهمی است، امروز كار ابوبكر را محكم و استوار می كنی كه فردا امارت و حكومت را به تو باز گرداند، سپس حضرت فرمود: به خدا سوگند ای عمر هرگز گفتار تو را نمی پذیرم و با او بیعت نخواهم كرد. ابوبكر گفت: اجباری در بیعت تو با من نیست.

ابوعبیده جراح، هم پیمان دیگر ابوبكر و عمر در غصب حق مولای متقیان علی علیه السلام چنین استدلال آورد: ای پسر عمو تو برای خلافت جوان هستی امّا از


اینها سنی گذشته است، نسبت به امور و مسائل تجربه و شناخت دارند، من كسی را قوی تر از ابوبكر در امر (خلافت) نمی یابم. در این امر تسلیم ابوبكر شو. اگر زندگی تو طولانی شود آنگاه تو بدین امر شایسته تری از جهت فضیلت و سابقه ات در دین، علم، دانش، دانایی، خویشاوندی و دامادی تو با رسول خدا. [4] .

سپس حضرت علی علیه السلام فرمود: «اللّه اللّه یا معشر المهاجرین، لا تُخرجوا سلطان محمد فی العرب عن داره و قعر بیته، إلی دوركم و قعوركم بیوتكم، و لا تدفعوا اَهله عن مقامه فی الناس و حقه، فوالله یا معشر المهاجرین، لنحن أحق الناس به...». [5] .

حضرت علی علیه السلام دلیل شایستگی اهل بیت را به خلافت چنین بیان فرموند: زیرا ما اهل خانه پیامبر هستیم، در بین ما كتاب خدا قرائت می شود و در دین خدا فقیه هستیم و به سنن رسول خدا عالِم و آگاهیم و با قدرت تمام قادر هستیم خلافت را به دوش بكشیم و بدیها را از امت دور سازیم و بیت المال را بر مبنای عدالت بین آنان تقسیم كنیم. به خدا سوگند، ما هرگز از هوای نفس پیروی نمی كنیم و از راه خدا منحرف نمی شویم. پس فاصله ی شما از حق روزافزون


خواهد شد. [6] .

پس بشیر سعد انصاری گفت: اگر این سخنان را انصار قبل از بیعت با ابوبكر می شنیدند حتی دو نفر در امر خلافت با تو مخالفت نمی كردند. [7] .


[1] الامامة والسياسة، جلد اول، ص 18.

[2] الامامه والسياسه، ص 18. حضرت علي عليه السلام فرمود: «انا احق بهذا الامر منكم، ابايعكم و انتم اولي بالبيعة لي، اخذتم هذا الامر من الانصار، و احتججتم عليهم بالقرابة من النبي صلي اللَّه- و تأخذونه منا اهل البيت غصبا؟ الستم زعمتم الاَنصار اَنكم اولي بهذا الامر منهم لما كان محمد منكم، فاعطوكم المقادة، و سلموا اليكم الامارة، و انا احتج عليكم به مثل ما احتججتم به علي الانصار نحن اولي به رسول الله حيا و ميتاً فأنصفونا ان كنتم تؤمنون و الا فبوءوا بالظلم و انتم تعلمون».

[3] الامامه والسياسه، ص 18.

[4] الامامة والسياسة، جلد اوّل، صص 19- 18. «فقال ابوعبيده بن الجراح لعليّ كرّم اللّه وجهة: يابن عمّ إنك حديث الاسنّ و هؤلاء مشيخة قومك، ليس لك مثل تجربتهم، و معرفتهم بالامور، ولا اري آبابكر إلا أقوي علي هذالامر منك، و اشد احتمالا و اضطلاعابه، فسلم لاَبي بكر هذالاَمر، فاِنك إن تعش ويطل بك بقاء، فأنت لهذا لامر خليق و به حقيق، في فضلك و دينك، و علمك و فهمك، و سابقتك و نسبك و صهرِكَ».

[5] الامامه والسياسه، ص 19. خدا را خدا را، اي جماعت مهاجر، سلطنت محمد صلي اللَّه عليه و آله در عرب را از خانه اش خارج نكنيد و به قعر خانه هاي خود جاي ندهيد، اهل بيت پيامبر را از مقام و حق خود دور نكنيد، همانا ما بدين امر (خلافت) سزاوارتريم.

[6] ر. ك: الامامة والسياسة ص 19. «لأنا اَهل البيت، و نحن أحق بهذا الامر منكم ما كان فينا القاري لكتاب اللّه، الفقيه في دين اللّه، العالم بسنن رسول اللّه، للضطلع بأمر الرعية، المدافع عنهم الامور السيئة، القاسم بينهم بالسوية، والله انه لفينا. فلا تتبعوا الهوي فتضلوا عن سبيل اللّه، فتتزا دوا من الحق بعدا».

[7] ر. ك: الامامه والسياسه، جلد اول، ص 19.